به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی شهر روشن از کرمانشاه، رزمندگان دفاع مقدس استان همواره خاطرات ارزشمندی در سینه و اذهان خود محفوظ دارند، که پای سخنان تاریخی آنان باید نشست و درس ایستادگی و مقاومت را برای ساخت آینده بهتر کشور عزیزمان ایران اسلامی آموخت.
براساس این گزارش، بخشی از خاطرات دلاور رزمنده “محمدرضا فرهادپور” آورده شده است که در ادامه به آن اشاره می شود:
بعد از اینکه با عمو حشمت کوه پیکر و اکبر کرم پور از شناسایی شیار شهید نظر برگشتیم عمو حشمت از من سوال کرد که نظرت در مورد شناسایی امشب چه هست بنده هم درجواب گفتم: خوش بین نیستم، چراکه ما از کنار دو نفر نگهبان گذشتیم به دلیل شرایط نامناسب جوی و بارندگی و نگهبان ها هم پانچو پوشیده بودند متوجه مانشدند، اما هوا روشن شود اثر رد پایمان را پیدا خواهند کرد و این معبر قابل استفاده نخواهد شد.
یکی از رزمنده ها “عمو حشمت” که حقیقتا از نظر شجاعت وتجربه در امر شناسایی استاد وقوت قلب ما بود گفتند ما از کجا بدانیم که عراقی ها متوجه ردپایمان می شوند، من گفتم این هم راه حل دارد.
صبح زود قبل از نماز به مقر واحد اطلاعات رسیدیم ۳نفر داشجوی تربیت معلم که به عنوان بسیجی به واحد اطلاعات معرفی شدند در قسمت دیدبانی اطلاعات مشغول فعالیت بودند، یکی از آن ها “شهید عبدالرضا بسامی” بودند که حقیقتا فردی وارسته و بزرگوار بود، طوری که همه بچه های اطلاعات شیفته اخلاق و رفتار او شدند، ایشان برادر حاج علی بسامی یکی از دلاوران دوران بود که در شرایط سخت منبع تقویت روحیه رزمندگان اسلام بوده و پدر بزرگوارشان زنده یاد حاج صحبت بسامی در جریان تهاجم ارتش عراق شهرستان گیلانغرب به اسارت دشمن درآمد، اما بنده اسامی دو نفر دانشجو را که به همراه شهید عبدالرضا بودن فراموش کرده ام، هر دو اهل کرمانشاه بودند، در آن زمان دیدگاه اطلاعات در روی ارتفاع کوه گچ مستقر بود و اشراف خاصی بر معبر شهید نظر داشت.
دانشجوی شهید عبدالرضا بسامی
من دوربین ۳۰در۱۲۰ را روی محل شناسایی تنظیم کردم و دیدبان که همان دانشجویان تربیت معلم بودند، که دارای هوش و زکاوت قابل توجهی بودند من آن ها را توجیه کردم و گفتم هرگونه تحرک از عراقی ها در آن محدوده بدون اتلاف وقت گزارش کنند حدود ساعت ۹ بود که دیدبانان مشاهدات خود را از طریق بیسیم توصیف کردند و اعلام داشتند که ابتدا دو نفر عراقی آمدن روی زمین بررسی و برگشتند و یک دستگاه ماشین جیپ فرماندهی که چهار نفر سرنشین داشتند به محل آمده اطراف سنگرها وکانال ها بررسی و محل را ترک کردند.
ما متوجه شدیم که معبر لو خورده و دیگر نمی توان در این معبر کاری کرد، آقای نوری تبار خیلی پشیمان شده بودند عمو حشمت نیز پشیمان شد و گفت چرا به قولت نکردم!
ادامه دارد….
انتهای پیام/ت