پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ فرمودند:
۞ هر که در گفتارش صلوات بر من و علی بن أبی طالب علیهما السلام باشد وارد بهشت می‌شود. ۞
Thursday, 18 April , 2024
امروز : پنج شنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳ - 10 شوال 1445
شناسه خبر : 925
  پرینتخانه » اخبار جدید, اخبار ویژه, پیشنهاد سردبیر, سایر اخبار, شهدا و دفاع مقدس تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۱:۰۷ |
به مناسبت گرامیداشت 22 اسفند روز شهدا:

عملیات غافلگیری!

حدسم درست بود، پس این چند شب چه جوری شناسایی کردید، عین اله حق داشت که مشکوک بود.

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی شهر روشن از کرمانشاه، رزمندگان دفاع مقدس استان همواره خاطرات ارزشمندی در سینه و اذهان خود محفوظ دارند، که پای سخنان تاریخی آنان باید نشست و درس ایستادگی و مقاومت را برای ساخت آینده بهتر کشور عزیزمان ایران اسلامی آموخت.
براساس این گزارش، بخشی از خاطرات دلاور رزمنده “نورمحمد باباخانی (نوراله)” آورده شده است که در ادامه به آن اشاره می شود:
خاطره ای خدمت دوستان رزمنده و یادگاران دفاع مقدس تی ۵۹
سال ۶۷ یک ماه قبل از تهاجم سراسری عراق ( جبهه ی تاجیک گروهان راه کربلا)
بنده و برادران عین اله فرهادپور؛ حسن تنها؛ منصور فیضی؛ فرهاد حسینی؛ حشمت زارعی؛ وجواد علیخانی گروهان و بهداری باهم بودیم.
فرمانده آن وقت آقای…………… بود. طرح عملیات غافلگیری، جالب و شدنی را به همراه شهید علی دولت نادری و چند نفر از دوستان رزمنده شناسایی کرده بودند؛ طوری که من و “حسن” و “عین اله” و “منصور” و “زنده یاد فرهاد عالی نسب” به پشت سنگر کمینی واقع در جلوی کمین ۲ وجبهه قدیم دستغیب که در آن وقت دیگر جبهه اشرفی محسوب می شد، کمین کرده و بقیه برادران همراه فرمانده به عنوان پشتیبان عملیات (غافلگیری و گرفتن اسیر ) ما را حمایت کنند.
بعد از چند بار شناسایی به ما پیشنهاد دادند که آماده باشیم که این طرح موفق را انجام بدهیم. عین اله به این طرح مشکوک بود و همیشه می گفت یک جای این کار میلنگه و ماباید خودمان اول شناسایی کنیم و بعد با کمال میل انجامش میدیم. ما هم متحدالقول بودیم.
یک روز عین اله به مرخصی رفت وبه من سفارش کرد که تاخودم نباشم به هیچ وجه خام حرفهاشان نشوید، من هم گفتم اینجوری هم که نمی شود حداقل باید یک نفر از ما این شناسایی را انجام دهد وخودمان بهتر در جریان کار قرار بگیریم.
ایشان هم با شناسایی موافق شد و گفت اشکال نداره خواستی خودت برو و قضیه را بهتر بررسی کن.. عصر همان روز من و شهید نادری و زنده یاد فرهاد عالی نسب و فکر کنم حسن تنها از شیاری سمت چپ کمین ۲ داخل رودخانه ای که مقداری هم آب در آن جاری بود به صورت مورب هدایت شدیم سنگر کمین مورد نظر.
سمت راستمان یک صخره نسبتا بلند داشت و سنگر کمین مورد نظر سمت چپ که شیاری بین آن ها بود و به راحتی برد نانجک دستی به آن می رسید؛ قرار گرفتیم. به قت که نگاه کردم تپه عراقی که نیروهایش از پشت آن معلوم و تیرباری روی آن مستقر را دیدم .
داشتم‌ پشت کمین را دید می زدم به سنگری در خط دوم که دقیقا محافظ کمین مورد نظر بود شک کردم و به شهید نادری گفتم احتمالا سنگر دوشکا است، ایشان گفتند: خیالت راحت هیچی نیست… به داخل سنگر کمین رفتیم و چندین نارنجک داخل آن بود؛ چند دقیقه ای ماندیم؛ دوباره به جای اول برگشتیم، سپس شهید نادری گفتند: دیدی چقدر آسان است اگر شما پشت این کمین قرار بگیرید و ما از آن طرف رودخانه شما را محافظت کنیم،‌ به راحتی همه عراقی ها تسلیم می شوند. به ایشان گفتم ‌حال اینکه تپه ی بغل که تا آخر رودخانه زیر آتشش قرار دارد، که هیچ، اما آن سنگر دوشکا را چه می کنید. اگر موافقت کردند. ما چند نفر بدون محافظت یا این ها را اسیر می کنیم یا میکشیم‌.
زنده یاد فرهاد چند تا از نارنجک ها را باخود آورد، حقیقتا بنده هم ناراحت شدم و گفتم نباید می آوردی.
همین طور مشغول بودیم دیگر هوا داشت تاریک می شد که چهار نفر بلند قد از نیروهای دشمن به سمت سنگر آمدند. و بیخیال داخل سنگر نشستند و مشغول صحبت کردن شدند.تاریک که شد تیربارچی سمت جبهه خودمان به سمت این سنگر شروع به تیر اندازی کرد، که خوشبختانه‌ از سنگر پشت کمین دوشکای مورد شک شروع کرد به تیر اندازی‌ سمت جبهه ی خودمان.

*شهید علی دولت نادری، محل شهادت اسلام آباد میدان امام، درگیری با منافقین کوردل عملیات مرصاد*


بنده هم به شهید نادری تبسمی کردم ‌و با صدای آرام گفتم: دیدی حدسم درست بود، پس این چند شب چه جوری شناسایی کردید، عین اله حق داشت که مشکوک بود.ایشان هم تایید کرد و گفت به فرمانده می گویم، اگه قبول کرد خود هم با شما میایم …در راه برگشت به واسطه تاریکی به سختی برگشتیم و وقتی ماجرا را برای عین اله و دیگر دوستان تعریف کردم. آن ها هم به این که خودمان به تنهایی این عملیات را انجام دهیم؛ موافق بودند، اما فرمانده وقت راضی نشد و شب از کنار رودخانه سمت خودمان که خیلی هم دور بود رفتند و خط آتشی مختصر روی سنگر کمین مورد نظر ریختند و هیچ گونه تلفاتی هم مشاهد نکردند… بعد عین اله گفت، که این یک کمین برای ما چند نفر بوده که بین آتش دشمن وخودی گیر کنیم. و بعدا هم افتخاری بشود برای فرمانده…
حیف شد ما آن وقت ها هم فرصت طلب زیاد داشتیم…
انتهای پیام/ت

نویسنده : روایتگر و رزمنده دفاع مقدس: نورمحمد باباخانی
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه خبری شهر روشن منتشر خواهد شد.