پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ فرمودند:
۞ هر که در گفتارش صلوات بر من و علی بن أبی طالب علیهما السلام باشد وارد بهشت می‌شود. ۞
Thursday, 28 March , 2024
امروز : پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ - 19 رمضان 1445
شناسه خبر : 2351
  پرینتخانه » اجتماعی, اخبار جدید, اخبار ویژه, پیشنهاد سردبیر, سایر اخبار, شهدا و دفاع مقدس, یادداشت تاریخ انتشار : ۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۵ |
با خاطرات شهدا و رزمندگان کرمانشاه:

قمقه آب شهید شیاکوه لانه پرنده ها/ مهمان بودم و پذیرایی نکردند!

می گفت که فرزند شهیدم در منطقه غرب تفحص شده است و به خوابم آمده که شب مهمان کسی بوده که از آن پذیرایی نکردند، اما قمقه آبی که به کمر می بست لانه پرنده ها شده بود.

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی شهر روشن از کرمانشاه، رزمندگان دفاع مقدس استان همواره خاطرات ارزشمندی در سینه و اذهان خود محفوظ دارند، که پای سخنان تاریخی آنان باید نشست و درس ایستادگی و مقاومت را برای ساخت آینده بهتر کشور عزیزمان ایران اسلامی آموخت.
براساس این گزارش، بخشی از خاطرات دلاور رزمنده “سیاوش حسین پور” آورده شده است که در ادامه به آن اشاره می شود:
خاطره از دوست عزیز و دلاور ماندگار دفاع مقدس (برادر سرهنگ بازنشسته محمد شیخی) منطقه عملیاتی گیلاتغرب
سال ۷۲ یا۷۳ بود، یک روز عده ای از کوهنوردانی که کارشان جمع آوری گیاهان دارویی و از این قبیل بود، نزد من آمده و یک کارت شناسایی مربوط به شهید مفقود الاثر؛ تحویل اینجانب داده و گفتند که این را از همان ارتفاعات شیاه کوه پیدا کردیم.

وقتی کارت را بررسی کردم، مربوط به سرباز ( لشکر ۵۸ ذولفقار؛ عملیات مطلع الفجر) بچه های ترک زبان بود. ما هم بی درنگ با فرمانده سپاه هماهنگی لازم را انجام دادیم و به همراه برادرانی که محل صاحب کارت را بلد بودند به نقطه مورد نظر راهی شدیم.
پیکر شهید را که تفحص کردیم، پیکر مطهر را با پتوی قهوه ای رنگ؛ که به نظر می رفت عراقی ها پیکر شهید مطهر را فن کرده بودند پیچانده و موهای قهوه ای رنگ شهید زیبایی خاصی داشت.
یک صحنه ی ناراحت کننده ای که ما را به هم ریخت در جای قمقه ی آبی که به کمر روی فانسقه بسته بود؛ لانه ی متروکه ی پرنده ای بود.

(جانباز سرافراز محمد شیخی و سردار شهید شهریار قلی پور)


پیکر مطهر شهید را با همان پتو پائین آورده و روی جاده شنی منطقه شک میدان به زمین گذاشته و به محض باز کردن پتو پیکر از هم گسیخته و از آن حالت اولیه با آن هیبت و قد ۲متری کلا پودر شده و در نایلون دسته داری جای گرفت.
پیکر مطهر شهید تفحص شده را با آن وضعیت دست گرفته و به منزل برگشتم. وارد خانه که شدم از جزییات این شهید تفحص شده چیزی برای عیالم بازگو نکردم.
نایلون حاوی پیکر شهید را به آرامی در اتاقی جداگانه و بدون سر و صدا ‌قرار دادم. چیزی که همیشه مرا ناراحت می کند، این بود موقع شام که دونفر از دوستان تفحص مهمانم بودند. اصلا هیچکدام هوش و حواسمان نبود که حداقل سوره ای نثار روح آن شهید قرائت کنیم.
فردای آن روز نایلون حاوی پیکر مطهر شهید را به حوزه ناحیه سپاه برده و بعداز یک هفته سردار باقر زاده جهت تحویل به حوزه ی ما آمده و تحویل ایشان شد.

حدود یک هفته ای از این ماجرا گذشت، یک روز یکی از اقوام به منزل ما آمد و گفتند فلانی امروز در تلویزیون مصاحبه با مادر شهید مفقودالاثری را دیدم که در مورد شهیدی که شما در شیا کوه تفحص کرده بودید صحبت می کرد.
می گفت که فرزند شهیدم من در منطقه غرب تفحص شده است و به خوابم آمده که شب مهمان کسی بوده که از آن پذیرایی نکردند.
من به یکباره به خود آمدم و خیلی متاثر شدم که چرا آن شب برای این شهید حداقل سوره ای از قرآن کریم قرائت و نثار نکردیم و این خوابش اینجور تعبیر شد.
آری شهدا واقعا زندها اند، من هنوز وقتی به یاد این شهیدوالامقام می افتم از هواس پرتی خودم رنج میبرم.
خاطره از جانباز سرافراز ” محمد شیخی”
به قلم “نورالله باباخانی”
انتهای پیام/ت

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه خبری شهر روشن منتشر خواهد شد.